داستان کارمند فقیری است که برای گرفتن وام کارمندی تمام تلاشش را انجام ی دهد اما در روز موعود حکم بازنشستگی اش صادر می شود و این در حالی است که خانه اش نصفه کاره مانده است و جهاز دخترش برای رفتن به خانه بخت اماده نیست....
اردشیر همه ی پولهای شرکت را بالا می کشد و آنها را مخفی می کند و اعلام می کند ورشکست شده است و این آغاز دردسرها و اتفاقات کمدی خانواده اردشیر و صدری است...