امیرعلی و نوشین دو جوان بیست و یکی دو ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانواده ها چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کرده اند تا به مرور زمان رضایت خانواده هایشان را جلب کنند. آن دو یک رویای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا…
داستان زنی معتاد است که همسرش او را رها کرده و مجدداً ازدواج کرده است. او که به دروغ به او گفته اند فرزندش مرده، متوجه می شود کودکش زنده است. پیگیری های زن برای پسگیری فرزندش مشکلاتی را برای پدر دختر و زن جدید به وجود می آورد…
داستان فردی روستایی بنام امیر که خان زاده نیز می باشد معتمد مردم و با احترام نزد همگان است اما ورود یک زن به روستا بنام لی لی که قبلا به جرم فاحشه بودن از روستا بیرون شده بود باعث می گردد اهالی با امیر بد رفتار شوند چراکه به آنها وعده پول میدهد و از آنها میخواهد امیر را به قتل برسانند...! لی لی برای انتقام از امیر با ثروثی هنگفت برگشته...
گوزنِ قرمز از پشتِ صخرهٔ یخ زده، نگاهی به مردِ شکارچی که سیگاری دود میکند میاندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفه ای میکند. گوزنِ قرمز: میخواد چی کار کنه؟ گرگ: نمیدونه میخواد چی کار کنه. گوزنِ قرمز: اینا که نمی دونن میخوان چی کار کنن خطرناک ترن… من برمیگردم!