رندی دیتونا، پدیده پینگپنگ حرفهای سابق، زمانی که مامور افبیآی، ارنی رودریگز، او را برای یک ماموریت مخفی استخدام میکند، در گرداب غرق میشود. رندی مصمم است که به عقب برگردد و برنده شود و قاتل پدرش - فنگ، شیطان بزرگ - را بیرون بکشد.
هورتون یک فیل خیال باف به صورت اتفاقی صدای فریادی را که درخواست کمک می کرد از یک ذره ی خیلی کوچکی که در هوا معلق بود و به صورت اتفاقی روی گلی نشست که هورتون به خورتوم گرفته بود، می شنود! با وجود این که دوستان و اطرافیان هورتون به او شک کرده بودند و فکر میکردند که هورتون عقلش را از دست داده، هورتون تصمیم می گیرد که به این درخواست کمک جواب منفی ندهد و در پی انجام این کار اتفاقات جالبی برای او به وجود می آید…