داستان : دو جوان که سودای بازیگری و خوانندگی را در سر می‌ پرورانند به امید رسیدن به آرزویشان از شهرستان به تهران می‌ آیند و در ادامه داستان دچار ماجراهای بسیار جالبی می‌ شوند…

داستان : نغمه و روژین مادرانی از طبقه متوسط جامعه هستند و باشگاه بدنسازی دارند. این دو چشم و هم چشمی زیادی در زمینه های پوشش و اتومبیل و تلفن همراه و .. با هم دارند و دیاکو پسر نغمه و رایکا پسر روژین هر دو در یک مدرسه درس میخوانند که از سطح ضعیفی برخوردار هستند. امیرعلی یکی دیگر از دانش آموزان درسخوان همان مدرسه است. او وقتی چشم و هم چشمی مادران همکلاسی های خود را می بیند پیشنهادی به مدیر مدرسه مى دهد…

داستان : داستان گروهی از بازیگران است که در یک خانه جمع شده اند تا بازی جوکر را انجام دهند..( یعنی دیگران را بخندانند و به حرف بیاورند بدون انکه خود بخندد)

داستان : سه جوان لیسانسه که هر یک مشکلاتی دارند. یکی فکر مهاجرت در سر دارد و یکی دنبال تشکیل زندگی و دیگری هم دنبال مسکن.

داستان : بعد از فوت مادر حبیب، حبیب به همراه مسعود و مازیار تصمیم به ادامه تحصیل (فوق لیسانس) می گیرند و تنها هدف حبیب یافتن همسری مناسب است اما....

داستان : داستان تمام مسائل زندگی از جمله ازدواج، طلاق، اعتیاد و روابط خانوادگی و ... را مطرح می کند...

داستان : موضوع کلی شش قهرمان و نصفی به کارخانه مداد رنگی بازمی‌گردد که به دلایلی بعد از سال‌ها تعطیل می‌شود و چند کودک به کمک قهرمان اصلی سریال به نام «ارسلان میرمیرانی» در تلاش هستند تا آن را بازگشایی کنند.

داستان : داستان دو دوست و شریک است که بعد از شکست مالی افسرده می شوند و تصمیم میگیرند این مشکلات را پنهان کنند اما..

داستان : داستان خلافکار خرد ریزه ای است که باید بجای اتمام دوران زندانش در موسسه خدمات اجتماعی کار کند..

داستان : داستان زندانیانی است که از جرم خود پشیمان شده اند و به آنها فرصتی داده می شود که بجای گذراندن دوران زندان در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند...